پرسان
ثبت نام
راهنما
دانلود اپلیکیشن
نگارش یازدهم -
بازگشت
..ناشناس ..
نگارش یازدهم
.
انشا درباره باران
جواب ها
جواب معرکه
Elinayaghobi
نگارش یازدهم
با نام آفريننده زیبایی ها آغاز میکنم. آسمان بـه یکباره روشن و خاموش شد. صدای عجیبی بـه گوش رسید. گویا رعد و برق اسـت. آسمان سیاه و قرمز شد… و باران شروع بـه بارش کرد. آرام آرام بارید، آسمان بیخودی شلوغش کرده بود،مـن خودم شاهد بودم ! بوی خاک هوا را برداشته بود، تند تند نفس هاي عمیق می کشیدم تا بیشتر بوی خاک را استشمام کنم. اما هر چـه میگذشت شدت بارش باران بیشتر میشد روی لباس هایم علامت قطره هاي باران افتاده بودو خیس شده بود. برگ هاي درختان هم حسابی شسته و شفاف شده بودند،گویی حمام کرده اند! مادران چادرشان رابه روی سر کودکشان می کشیدند تا مبادا خیس شوند و سرما بخورند،اما مـن بی خبال دنیا… دستانم را باز میکردم صورتم را بالا میگرفتم تا هر چـه باران هست نصیبم شود. چندی نگذشت کـه خیابانها پر از آب شد،اتومبیل ها با برف پاک کن هاي روشن شان کـه از خیابان می گذشتند آب کف خیابان رابه اطراف می پاشیدند.گنجشک ها و یاکریم ها سراسیمه بـه دنبال پناه گاه میگشتند،گویا لانه شان را گم کرده بودند. بالاخره بـه کوچه مان رسیدم. خدای مـن ! چقدر آب در چاله چوله ها جمع شده اسـت ! قبل از بارندگی بنظر می رسید کـه کوچه ي بی عیب نقصی داریم!!! اما حالا میبینم کـه کوچه پر از چاله هاي کوچک و بزرگ اسـت. بارش باران تقریباً قطع شده بود،فقط قطره هایي کوچک و با فاصله از آسمان می چکید و روی آب هاي جمع شده در چاله می افتاد و حلقه هاي زیبایی را بوجود می آورد… زنگ خانه را زدم.مادر درب را باز کرد و بـه مـن خيرمقدم گفت. لباس هایم را عوض کردم و کنار بخاری نشستم و مهمان یه فنجان چای گرم مادرم شدم
سوالات مشابه
لیست سوالات مشابه